In memory of a dear friend
DR. HOSSEIN AGHAHOSSEINI
1948 - 2020

“A thousand words won’t bring you back;
I know because I’ve tried,
Neither will a thousand tears;
I know because I’ve cried.”
To my dearest Friend Hossein:
I hate to say good-bye,
Yet we have to say farewell,
For we shall meet again,
That I can foretell.
Today, I lost a dear friend, now I am at a loss for words. It is so hard to write about a true friend. I have no brother, but Hossein was like a brother to me. I could always rely on him whenever I needed help. He has left us with so many wonderful memories.
I know Hossein since 1976 when we both were students in Manchester. One of my most pleasant memory of him was when we both finished our studies in 1980 and had to go back to our countries. The last day at University, I got a slipped disc while lifting a heavy computer. He was supposed to get married to his then Fiancee, Shokooh and the families were preparing for the celebration. However, he postponed his trip and stayed in Manchester to look after me as my wife and children were away. He used to take me to physiotherapy every day and also prepared meals. He was just a wonderful caring friend.
A day after his wedding, he sent me the photo above.
Shokooh, Sepehr, Sahar and Roya, you have my deepest, sincere sympathy. Hossein was my dearest friend and he will be sorely missed.
R B Mahani
30. April 2020
His life in short
Hossein was born in 1948 in Shiraz, Iran.
He did his BSc and MSc in Physics at Tehran University in 1971 and his Master and PhD at UMIST (University of Manchester Institute of Science and Technology) in 1980.
He worked for more than 30 years in lecturing and research. He retired from Amir Kabir Technical University after 25 years lecturing.
He founded a consulting company (Farasat samaneh Mehr) working on Core Banking, MIS and Artificial Intelligence.
He published many papers in different scientific journals and conferences as well as translating a book (Computer Oriented Numerical Analysis Method). He also was an advisor and consultant to many organisation such as Ministry of Commerce and Agricultural Bank.
He left behind a lovely wife, Shokooh, his son Sepehr, his daughter Sahar and his daughter-in-law Roya.
A golden heart stopped beating,
Hard working hands at rest,
It broke our hearts to see you go,
God only takes the best.
The Aghahosseini family
متنی از سحر، فرزند حسین
همیشه که همه رنگهایش جور نیست،
همه سازهایش کوک نیست
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید
حتی با ناکوک ترین ناکوکش
اصلا رنگ و رقص و ساز
و کوکش را فراموش کن
حواست باشد
به این روزهایی که دیگر برنمی گردد،
به فرصت هایی که مثل باد می آیند
و می روند و همیشگی نیستند،
به این سالها که به سرعت برق گذشتند،
به جوانی که رفت، میانسالی که می رود...
حواست باشد به کوتاهی زندگی،
به زمستانی که رفت،
بهاری که دارد تمام می شود کم کم،
ریز ریز، آرام آرام، نم نمک...
زندگی به همین آسانی می گذرد
ابرهای آسمان زندگی گاهی می بارد
گاهی هم صاف است، بدون ابر بدون بارندگی
هر جور که باشی می گذرد، روزها را دریاب.
A poem by one of Hossein’s friends, Ardeshir Lessan
داستان من، داستان تو، همواره بود و همواره هست و همچنان خواهد بود تا بدان روز ناروشن.. و نمی دانستم، و نمی دانستم، که در آن شام ناآرام، دلم از گواه کدامین سفر، دلم از گواه کدامین بامداد، آنچنان فریاد خروش بر تبل می نوازد.. آن شبی که سیاهی، پاره پاره، از هم می گسیختم و قلمم بر زیستنش آنچنان می خروشید.. بامداد، دیگر، "بامداد بیداری" بود، همان آگاهی جاوید.. تو بیدار شدی، بی آنکه چشمانت را بمالی.. تو سراسر چشم بودی و سراسر بینایی.. سحرگاهم، سحرم نواخت: پدر رفت.. با واژگانی که بلند بود.. بامداد غروب ما، و بامداد طلوع تو.. به یک نگاه.. و به یک اشاره شب.. داستانی تکراری، داستان "همیشه تازه" غروب ما و طلوع تو.. که هرچه برایت می خوانند، همچنان داغ است.. آری اینک، بامداد تو، "بامداد بیداری" است.. و تو ای تاجدار ای پدر، سفرت خوش.. ای نوراه سیال، ای نوپرنده خوش پرواز، بالهایت، غلت های آسمانیت، و آرامش جاویدانت، بلند، سپید باد.. تو خوش باش، ما هم خواهیم پیوست
افشین آریاپیام
A tribute form Kiana (Hossein’s niece) and Bijan
به یاد دایی عزیزم
دوستدار تو
کیانا
Notes from family and friends
Haleh
One of my earliest memories as a young child is the joy of Agha Hosseini visiting our house. I would go into his arms and wouldn’t let him put me down. I would then proceed to move his face towards mine and not let him talk to anyone else. I wanted all his attention.
I cannot express how much he will be missed by me and my family and can only imagine how much he will be missed by his wonderful Wife, son and daughter. My every thought, love and condolences are with them.
You were stolen too soon but thank you for leaving an imprint with all of us. Fly high with the Angels and always know that you were very much loved.
فرشته
دلم تنگ است برای برادری که
پشت حرفهایش
پشت نوازشهایش
پشت تمام نگاه های معنی دارش
وپشت لبخندها وحتی سکوتش
عشقی بود عمیق تراز تمام محبتهای دنیا
برادر جان دوستت دارم و همیشه و همیشه به یادت هستم
خواهر داغدارت فرشته
هما
ديگر هيچ جيز مثل دل من تنها نيست خسته تر از دلم باز در اين دنيا نيست بار اندوه مرا هيچكس نميفهمد برادر عزيزم حسين جان امروز با نبودنت معني دلتنگي را درك ميكنم كه چگونه وابسته تو بودم هميشه حضورترا در كنارم حس ميكردم اكنون. با ان همه خاطره خوب كه با تو داشتم مثل پرده سينما از جلو چشمانم ميگذرد چگونه نبودنت را باور كنم هرگز قهر و دعوا را با تو تجربه نكردم حتي وقتي بچه بوديم كه جزو خصيصه كودكيمان بود تو هميشه هواي من را داشتي حتي زمانيكه شوهرم را به طور ناگهاني از دست دادم وروزگار خوشي نداشتم تو امدي با حرفهاي دلگرم كننده ات و صداي مهربانت گفتي خواهر غصه نخور من پشتت هستم حالا چگونه باور كنم كه ان دستها توسط فرشته مرگ از پشت من برداشته شده افسوس روزهاي خوش را باتو روزگار از ماگرفت 😢😢خواهر داغدارت
سارا
دلتنگم دایی عزیز و مهربانم
more than words can ever speak …
انسانها همیشه با خاطرات خود زندگی میکنند و چه سعادتی بود که دورانی از زندگی رادرکنار دایی وخانواده مهربانش گذراندم. همیشه خوشحال بودم که استادی گرانبهاهمچون پدریدلسوزومهربان دردوران دانشجویی ودور از خانواده درکنارم دارم و تحصیل وزندگی را هرروز آسانتروراحت تر میگذرانم
شناختی واقعی از مهربانی ها وبزرگواریهای او وهمسر مهربانش در خاطرم جاودانه است
Our memories (and their narratives) shape who we are and how lucky am I to have had the opportunity to live with you, learn from you, and create so many special and unforgettable memories with you and your lovely family.
آرزوی زمانی را داشتم که آنهارا باردیگر درکنار خود داشته باشم متاسفانه زمانه سرسازگاری نداشت واجازه قدرشناسی نبود
دوستی او برایم بی نهایت وغم از دست دادنش بی انتهاست
جایگاه او در قلب وطن ،خانواده و من و دوستانش خالیست
Your kind and beautiful soul will always live on in our hearts.
خاله عزیز و مهربان ،سحر و سپهر مهربونم دوستتان دارم و آرزوی صبر و آرامش برای همه مان می کنم
Love you Dai joonam
عباس و فریبا
روزگار غریبی است ناگهان بانگی برآمد و عزیزی گرانقدر، سرمایه کشور و ما از دست برفت و ما را درغم خود تنها گذاشت
او همیشه عاشقانه، خالصانه و بی الایش و قدرتمند در کنار دوستان و آشنایان بود
او برادری راهگشا بود که عاقلانه و دانشمندانه مرا در مسیر چراهایم قرارداد و استادی زیرک و مجرب به آموزش در مصاحبات خانوادگیمان بود و توانا در متانت و بردباری
عمر و همه بزرگواریهایش را درگرو خانواده و دوستان صرف کرد. یادش همیشه گرانبها وفراموش شدنی نیست
محبت من و خواهرش به خانواده او تمام شدنی نخواهد بود. آنها در طول این گرفتاریها صمیمانه و بی محابا مسئولیت های خویش را تا انتها بیصبرانه انجام دادند ولی متاسفانه تولد و پایان باختیار نیست باید تسلیم بود و تعقل و تحمل کرد
صبر و شکیبایی برای شکوه خانم مهربان ،سحر و سپهر نازنین آرزو میکنیم یادش گرامی باد
مریم
دايى حسين عزيزم از بهترين مردان روزگار بود هر كي كه او را مى شناخت شفيته ى مهربانى وانسانيتش ميشد💙
او همسرى مهربان ،پدرى دلسوز و برادرى بى نظير بود, متاسفانه دايى عزيزم ما رو ترك كرد با كلى خاطره هاى خوب،اوبا رفتنش دل همه ى ما رو شكست 🖤دايى حسين عزيز عاشق بچه ها بود و براى پسرهاى من على و ساميار كلى حس و خاطره ى خوب از خودش به جا گذاشته،دايى جونم اى كاش هرگز ما رو تنها نمى گذاشت دلم يك دنيا براش تنگ ميشه و تا هميشه در قلب و ذهن من باقى ميمونه،به خدا ميسپرمت دايى جونم و براى خاله شكوه مهربون ،سحر عزيزم و سپهر نازنين از خدا طلب صبر ميكنم❤️❤️❤️
علیرضا قاضی عسگری
آقای دکتر حسین آقاحسینی نایینی پسرخاله نازنین ودوست داشتنی ما که از صفات بارز ایشان شوخ طبعی و فامیل دوست بودنشان بود. هرچند من دراصفهان زندگی میکنم و ایشان در تهران و خیلی کم دیدار میکردیم ولی همیشه گرمی محبتهایشان دایم در وجود من و همینطور کل فامیل نمودار بود. و افسوس که الان پسرخاله نازنین بین ما نیست و میدانم بیش از همه خانواده (همسر و دختر و پسرشون) سختیه از دست دادن این بزرگوار را تحمل میکنن. امیدوارم همه ما بتوانیم فرهنگ و روحیات این انسان فرهیخته را سرلوحه رفتار خودمان قرار دهیم
بهنام قاضی عسگری
پسر خاله عزیزم حسین جان
غم از دست دادن تو بسیار سنگین بود و هست و به هیچ طریقی دلم آرام نمیگیرد
شما آنقدر بزرگوار بودی که حتی به من اجازه نمیدادی دکتر صدایت کنم و ناراحت میشدی و با کلی اصرار اجازه دادی استاد صدا کنم
در سفری که سی سال پیش به همراه این بزرگوار از اصفهان به تهران داشتم طی مسیر در مواردی با ایشان مشورت کردم و من را خیلی راهنمایی کردند که هنوز چراغ راه زندگی من است
استاد عزیز غم از دست دادنت بسیار سنگین است
شکوه خانم، سحر وسپهر عزیز، من و خانواده قاضی عسگری را در غم خود شریک بدانید
رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند
آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند
درست یادم نمیاد چند ساله بودم و چه سالی بود، شاید هشت یا ده سالم بود، ولی یادمه اوایل تابستون بود و با مامان بزرگم که عمه آقای دکتر هم میشدند رفته بودیم منزل خاله مامانم و اونجا بود که برای اولین بار دیدمشون.
تازه از انگلیس برگشته بودند و مامان بزرگم که از دیدن پسر آقاداداششون، حسابی ذوق کرده بودند، اشاره کردند به ایشان و یه جور بامزه ای با لحن خاصی که مخصوص خودشون بود، پُزی دادند و به من گفتند:
"مامان جون، ببین، آقاپسر داداشم رفته خارج دانشگاه و دکتر مهندس شده، تو هم خوب درس بخون تا همش شاگرد اول بشی و بعدش بری دانشگاه و مثل ایشان تو هم دکتر مهندس بشی"
خوب یادم میاد تو حیاط نقلی و باصفای خاله، روی پله ها نشسته بودند. منم که علاقه زیادی به کتاب و درس و مدرسه داشتم، حرف مامان بزرگم خیلی رو من تأثیر گذاشت و با شوق و ذوق عجیبی رفتم که از پله ها برم پایین تو حیاط و بتونم آقای "دکتر مهندس" را بیشتر و بهتر ببینم تا اگر شد یه جوری سر صحبت را هم باز کنم و تو عالم بچگی ازشون چیزایی بپرسم که ناگهان از خدا خواسته خودمو تو دست های ایشان گرفتار دیدم.
هم خوشحال بودم و ذوق کرده بودم، هم خیلی خجالت می کشیدم. مثل همه بزرگترها که از بچه کوچولوها از درس و مدرسه شون می پرسند، ایشان هم چیزهایی از من پرسیدند و من هم با ذوق فراوون و با افتخار گفتم که امسال هم شاگرد اول شدم...
خلاصه گفتگوی کوتاهی داشتیم که مثل همیشه با چند تا شوخی از سمت ایشان همراه بود.
در همین گفتگوی کوتاه، طبع شوخ و لحن خوش و چهره دوست داشتنی شون منو حسابی جذب کرد و از اون به بعد هنوز هم هر وقت یادشون می افتم، تصویر زیبایی از اون روز در خاطرم نقش می بنده و بعدش هم بیش از پیش به این حس خوب میرسم که انگار ناخودآگاه برام الگویی شده بودند و شاید به جرأت بتونم بگم همه تلاش و موفقتیم در طول دوران تحصیل و قبولی در دانشگاه، همون انگیزه ای بود که اون روز و با ملاقات و گفتگو با ایشان در من ایجاد شده بود.
از همه جالب تر اینکه کمی پس از قبولی در دانشگاه، متوجه شدم همون دانشگاهی قبول شده ام که ایشان آنجا عضو هیأت علمی بودند و من هم خوشحال از این بابت، هم به بقیه دوستان دانشجوی هم دوره ام پُز می دادم و هم هر وقت فرصت را مناسب می دیدم، تا آنجا که مزاحم وقت و کارشون نباشم سعی می کردم خودمو به دفتر کارشون برسونم و سلامی بکنم که البته هربار به گرمی و با روی خوش از من استقبال می کردند و دمی با هم گپ می زدیم.
حتی این موضوع باعث شد با اینکه ایشان در دانشکده فیزیک درس می دادند و من دانشجوی دانشکده مکانیک بودم، با رفت و آمد به همین بهانه، دوستانی در این داشکده پیدا کنم که البته هنوز هم با هم ارتباط بسیار خوبی داریم و از بهترین دوستانم هستند.
راستش وقتی الان با خودم فکر می کنم، می بینم حتی بیش از اینها، انتخاب انگلیس و سفرم به آن کشور برای ادامه تحصیل (که البته ناتمام ماند) آنهم بعد از گذشت سالها پس از فراغت از تحصیل از دانشگاه، شاید ناخودآگاه ناشی از این امر بوده و انگار اثرات اون انگیزه خودی نشون داده بود.
...
باری در اوج خوشحالی از اینکه حالشون داره بهتر میشه و دلم از این بابت قرص و محکم بود و اطمینان داشتم و به همه هم اطمینان می دادم که خوب میشن و به منزل برمیگردن و دوباره مثل همیشه چهره مهربون و لب خندونشون را می بینیم، خبر بسیار تأسف بار درگذشت ایشان ما و همه دوستان و فامیل را عمیقاً متأثر کرد و در دنیایی پر از غم و اندوه فرو برد.
حقیقت اینه که بعد از درگذشت خواهر دلبندم در سال نود و شش، درگذشت ایشان هم ضربه مهلک و سنگین دیگری بر روح و روانمون بود که در عین ناباوری، دنیا را بر سرمون آوار کرد و این انسان بی نظیر و مهربان و دوست داشتنی نمونه را که مصداق بارز فروتنی و از خود گذشتگی بود و ذره ای کبر و غرور در وجودشون راه نداشت، به ناجوانمردی از ما گرفت و فرصت هیچ خداحافظی را هم نداد و میدونم دل همه مون براشون خیلی خیلی خیلی تنگ شده.
...
فرصت را غنیمت می شمارم و یک بار دیگه از طرف خودم و همسرم فرحناز که دخترخاله زنده یاد هستند و هر دومون با افتخار عاشقشون بوده و هستیم، به شکوه خانم عزیز همسر نازنین آن فرزانة فرهیخته و معلم والامقام و استاد دانشمند و دخترخانم گلشون سحرجان و آقاپسر مهربونشون سپهر عزیزم و همسرشون رویا خانم صمیمانه تسلیت عرض می کنم و از پروردگار یکتای بی همتا براشون آرزوی صبر و شکیبایی دارم.
روحشون شاد و یاد و خاطراتشون که همیشه در قلب ماست گرامی باد.
بدری شعایی
حسین مهربان
امروز یک هفته هست که نیستی. کجا رفتی من همیشه فکر میکردم تو عصایپیریمن میشوی چون تو خیلی سالم تر از من بودی. یا ت هست سر اینکه تو. ده روز بزرگتری یا من جر و بحث میکردیم
از خیلی دور دورها بگم: شیراز بودیم خیلی بچه. وقتی مامانت میگفت حسین بیا برو بقالی خرید کن باهم میرفتیم و پولی که اضافه میامد ادامس خروس نشان می خریدیم و تا خونه ذوق زده بودیم که ادامس خروس نشان داریم البته مامانت دعوامون میکرد ولی من و تو شاد و خوشحال اسمانها را سیر میکردیم
هی بزرگ شدیم و مشکلاتمان بزرگتر شد
ترس از کنکور منو گرفته بود. تو دانشگاه تهران قبول شدی و من بقول تو یک. دانشکده الکی تو همیشه خیلی موفق بودی و برای ادامه تحصیلت به لندن رفتی و برای خودت اقای دکتری شدی و برگشتی
خاله من و عمه تو که فوت کردن
. سر قبر گفتم حسین بیا جلو تو. و من تو صف رفتن هستیم فکر نمیکردم بعد از کمتر از جهار ماه از صف بیرو ن بیایی و دل همه بسوزانی
حسین انقدر خوب و مهربان و بزرگ بودی که جسمت را دفن کردن و نام نیکت را برای خانواده و دوستان گذاشتی
عمو ضیا
قطعاتی از شعر باور سیاوش کسرایی به یاد حسین
باور نمی کند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را
باور نمی کنم
تا همدم من است نفسهای زندگی
من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم
آخر چگونه گل خس و خاشاک می شود
......
باور کنم که دل
روزی نمی تپد
......
نفرین بر این دروغ
دروغ هراسناک
......
بسیار گل که از کف من برده است باد
اما من غمین گلهای یاد کس را پر پر نمی کنم
من مرگ هیچ عزیزی را
باور نمی کنم
اردشير لسان
غزلی در سوگ نا بهنگام یار دیرینه، جناب دکتر آقا حسینی
«وداع یاران»
میگریم و خموشم چون ابر در بهاران
اشکم رود روانه چون جوی چشمه ساران
عاشق دلی برفت و عاشق دلان شکستند
باور چه سان توان کرداین رسم روزگاران؟
مهرت رفیق دیرین از دل برون نشاید
چون گل به گلعذاران چون قطره هاز باران
روشن دلی برفت و دنیای ما سیه شد
خورشید شد سیه پوش بگریست چشم ماهان
ای مهر آن نگاهت چون چشمه کرامت
ای گوهر ضمیرت هم فخر مهربانان
آرام و خوش بیاسای آقا حسینی اما
بی تو همی تو گویی جان میرود ز یاران
نتوان حدیث هجرت با خون دل سرودن
هان به که شیخ سعدی گوید حدیت پایان
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
۳۱ تیر ۱۳۹۹ - لندن
ساجده افقه
اقای دکتر اقاحسینی از بهترین های این روزگار بودند و از خبر رفتنشون بسیار متاثر شدم
این استاد مهربان دانشگاه امیرکبیر نه تنها فیزیک و برنامه نویسی، بلکه درس زندگی و سخت کوشی را با لحن شوخ زیبایی به ما اموختند و یاد و خاطره ایشان همیشه در خاطره ها باقی میماند
امیدوارم خداوند به خانواده عزیز و دوستان و اشنایان ایشان صبر عطا کند
شبنم پازوکی
نبودن هایى هست که هیچ بودنى جبرانشان نمیکند و آدمهایی هستند که هرگز تکرار نمیشوند و تو آنگونه ای دایی عزیزم
شایسته قاضی عسگری
پسر خاله عزیزم چه سخت است حتی یاد نبودن تو، هر چند که دیدارمان به سالیان دور میرسد ولی همیشه خاطره ایی خوش از تو در ذهنم باقیست ، مردان بزرگی چون تو در این دنیا بسیار نادر هستن، روحت شاد و یادت همیشه گرامی
برای حسین خان عزیز و به یاد او از طرف محمود، پسرعمهی حسین
مهرانگیز تابش
اگر کسی از من بپرسد صداقت، راستی، درستی، آدمیت را در کجا دیدی؟
بدون شک خواهم گفت پس از خدا در وجود افتخار آفرینی بنام آقای دکتر حسین آقاحسینی
روحشان شاد و یادشان گرامی باد
Sirous Yasseri
Dear Mrs Aghahosseini and family,
I am so sorry for your loss. May God ease this painful time for you. You and your family are in my thought and prayers. My heart goes to all of you in your time of sorrow.
Please accept my deepest and heartfelt sympathy.
Music & Poem by Fardin Khalatbari
Kevin
In memory of Hussain
My good friend Hussain was a lovely man – a perfect gentleman and a gentle person.
Whenever I travelled to Tehran it was always a pleasure to meet with him and his charming family. I was welcomed into their home as if I was a part of the family – Hussain was always the perfect host and was always there for me – a kind and trusted friend - I will miss him terribly.
Everybody that knew him liked and respected him – you could not do otherwise.
Although he is gone physically, he will remain with me, in my heart and in my mind forever – I will never forget him.
Amirhosein Moqanaki
Dr. Agha-hosseini had a kind, generous, and supportive soul. Half-way through my BS studies at the AmirKabir University of Technology, I was hit by difficulties and had become unmotivated with studying Physics. Dr. Agha-hosseini’s support and trust in me gave me back the confidence and motivation to pursue my studies. For which I always feel myself at debt.
He used to criticize the clumsiness in the day to day life with one-liner jokes. One of the many that I always retell is:
- When you buy a new thing, what is the first thing to do?
- Throwing out the manual!
His generosity, kindness, wit, and sharp sense of humor will stay with us in memories.
Maryam Janmohammadlou
The reason I would like to share this text in English here is that Dr. aghahosseini was the one who has always encouraged me to study another language and cared a lot about it. I didn't have a chance to talk to him and inform him that I was doing so. Seven years ago, when I had no work experience, he trusted me and gave me the opportunity to work for him, and I am always grateful to him. The worlds fail to describe his beautiful personality. Of course we'll miss him, his smiles, his sense of humor, his kindness and his supports. He left us, but we have many memories with him that bring a smile to our face when we remember them. I hope that he is happy wherever he is. I promise to do as what he always uses to say: "do it first, do it best"
Dear Mrs aghahosseini and familyI’m so very sorry for your loss. Please accept my deepest condolences.
Hossein Baniamer
I met Dr. Aghahosseini when I started my consulting work at Agriculture Bank in Tehran. We shared an office at the bank where we shared our knowledge, jokes and sometime our food. How do I describe him? He was honest, principled, kind, and highly intelligent. It was a real privilege and pleasure working him.
I have always believed that we would have a much better world if there were more people like Dr. Hosseini. A great intellectual and teacher.
Recently, my son Bardya has become very interested in physics and when I told him that Dr. Aghahosseini teaches physics at university level, he got excited and asked me almost everyday to arrange a discussion with him. I was just waiting for the right time, alas it never happened.
Our thoughts and deepest sympathies are with Shokooh, Sahar and Sepehr, a proud family, and we wish them all the strength needed to get through these difficult times.
Dear Dr. Aghahosseini, I am proud to have known you and will surely miss you.
Rest In Peace.
فرناز
دل تنگتونم ... مدتهاست منتظرم که صداتونو بشنوم ... اما اون شنبه ای که قرار بود با هم حرف بزنیم نرسید و من از دهم مارچ منتظرم صداتونو بشنوم .... روزی که برام نوشتین گفتم سرکارم ، شنبه حرف بزنیم ... و برام حسرت شد شنیدن صداتون تا ابد ... کاش همون موقع حرف زده بودم باهاتون ... روزهای بعد از دست دادن پدرم، توجه دلسوزانه و پُر مهر شما باعث شد از بحران عبور کنم ... هر وقت می دیدین به مانیتور ذل زدم می فهمیدین که موقع اش ه بیاین سراغمو با حرفاتون در مورد مسائل مختلف حواس منو پرت کنید از فکر کردن به داغ پدر ... کتابهایی که هر بار برام می آوردین تا موضوع بحث داشته باشیم ... ناهارهایی که بدون ماست خورده نمی شد ... سوال با خنده شما که عاشق ماست بودین " ماست اول بوجود اومد یا شیر" ... خیلی دلتنگتونم ... وقتی منو دلگیر می دیدین از بچه های دیگه می گفتین " انقدر دنیاتو بزرگ کن که آدمها و رفتارشون در نظرت کوچیک بشه " ... .
چقدر فرصت کوتاهه برای اینکه به اونایی که برامون عزیزهستن بگیم چقدر دوسشون داریم و چقدر وجودشون برامون ارزشمنده ... .
پی نوشت : آقای دکتر آقاحسینی (دکتری فیزیک ) استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه پلی تکنیک امیرکبیر، مدیر سابقم در شرکت فراست و بانک کشاورزی بودن که بسیار به من محبت داشتن و کمک های بی دریغ شون ، پَر پرواز من بود ...🖤 با همه ی وجودم غمگینم از نبودنشون 🖤
Amirhosein Moqanaki
Dr. Agha-hosseini had a kind, generous, and supportive soul. Half-way through my BS studies at the AmirKabir University of Technology, I was hit by difficulties and had become unmotivated with studying Physics. Dr. Agha-hosseini’s support and trust in me gave me back the confidence and motivation to pursue my studies. For which I always feel myself at debt.
He used to criticize the clumsiness in the day to day life with one-liner jokes. One of the many that I always retell is:
- When you buy a new thing, what is the first thing to do?
- Throwing out the manual!
His generosity, kindness, wit, and sharp sense of humor will stay with us in memories.
Maryam Janmohammadlou
The reason I would like to share this text in English here is that Dr. aghahosseini was the one who has always encouraged me to study another language and cared a lot about it. I didn't have a chance to talk to him and inform him that I was doing so. Seven years ago, when I had no work experience, he trusted me and gave me the opportunity to work for him, and I am always grateful to him. The worlds fail to describe his beautiful personality. Of course we'll miss him, his smiles, his sense of humor, his kindness and his supports. He left us, but we have many memories with him that bring a smile to our face when we remember them. I hope that he is happy wherever he is. I promise to do as what he always uses to say: "do it first, do it best"
Dear Mrs aghahosseini and familyI’m so very sorry for your loss. Please accept my deepest condolences.
علیرضا پیشدادی
استاد خوب من سال ۶۷ درس محاسبات هیچ وقت یادم نمیره که بعد از کلی توضیح و تفهیم درس به ما نگاهش خیلی پر معنی بود!
فوقالعاده کوشا و با حوصله بود با ما بچه های بلاتکلیف ورودی دهه ۶۰
دنیا با تمام وسعتش خیلی کوچیکه هیچ وقت فکر نمی کردم گردش ایام بصورت کاملا اتفاقی افتخار آشنایی با سپهر پسر استادم رو ورق بزنه و من دکترآقا حسینی و دکتر مجید مدرس رو توی مراسم عروسی سپهر جون ملاقات کنم
چقدر خوشحال شده بودم که بعد از ۳۱سال باز تونستم ایشون رو ببینم ولی افسوس این موهبت تداوم نداشت
روحشون شاد
یادشون گرامی
آقای وتنچی
کفشهایم را میپوشم و در زندگی قدم میزنم من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد
آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم گوش ناامیدی را کر کند خوب میدانم که گاه کفشها، پاهایم را میزند، میفشرد و به درد میاورد امامن همچنان خواهم رفت زیرا زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد
ماندن در کار نیست گذشته های دردناک را رها میکنم و به آینده نامعلوم نمی اندیشم ولی این را میدانم؛ گذشته با آینده یکسان نیست
زندگی نه ماندن است نه رسیدن زندگی به سادگی رفتن است به همین راحتی، زندگی چقدر آسان است… زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد،،، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾم
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ؛ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﯼ؛ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﮐﻠﯿﺪ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ قصد داشتم دست اتفاق را بگيرم؟؟ تا نيفتد ! اما امروز فهميدم که اتفاق خواهد افتاد اين ما هستيم که نبايد با او بيفتيم ...!
سافار، روانشناس بزرگ ایتالیایی
افشین آریاپیام
داستان من، داستان تو، همواره بود و همواره هست و همچنان خواهد بود تا بدان روز ناروشن.. و نمی دانستم، و نمی دانستم، که در آن شام ناآرام، دلم از گواه کدامین سفر، دلم از گواه کدامین بامداد، آنچنان فریاد خروش بر تبل می نوازد.. آن شبی که سیاهی، پاره پاره، از هم می گسیختم و قلمم بر زیستنش آنچنان می خروشید..
بامداد، دیگر، "بامداد بیداری" بود، همان آگاهی جاوید.. تو بیدار شدی، بی آنکه چشمانت را بمالی.. تو سراسر چشم بودی و سراسر بینایی
سحرگاهم، سحرم نواخت: پدر رفت.. با واژگانی که بلند بود
بامداد غروب ما، و بامداد طلوع تو.. به یک نگاه.. و به یک اشاره شب
داستانی تکراری، داستان "همیشه تازه" غروب ما و طلوع تو.. که هرچه برایت می خوانند، همچنان داغ است
آری اینک، بامداد تو، "بامداد بیداری" است
و تو ای تاجدار ای پدر، سفرت خوش
ای نوراه سیال، ای نوپرنده خوش پرواز، بالهایت، غلت های آسمانیت، و آرامش جاویدانت، بلند، سپید باد
تو خوش باش، ما هم خواهیم پیوست
پریسا دلدار
دکتر آقاحسینی برای من شخصیست فراموش نشدی و بسیار تاثیرگذار. سال ۹۴ وارد شرکت فراست شدم و با دکتر آشنا شدم. همیشه با راهنمایی و دلسوزیاشون مثل یک پدر کنار همه بودن. من ازشون بسیار یاد گرفتم و همیشه قدردانشونم. هنوز باور این مصیبت سخته وقتی قبل عید با همون لبخند همیشگیشون گفتن بعد عید میبینمتون.
انسانهای خوب هروقت از دنیا بروند، زود رفته اند و جای خالی آن ها همیشه احساس میشود.
روحش شاد و یادش گرامی
ژیلا کریمی
با سلام و احترام بهار ۶۵ با ایشون درس برنامه نویسی و آنالیز عددی داشتیم. اینقدر جدی و باعلاقه تدریس می کردن که همون انگیزه در ما هم ایجاد شده بود. اونموقع باید کارت های برنامه رو پانچ می کردیم می دادیم به بخش کامپیوتر. ده تا مسئله دادن بودن از حل معادله درجه ۳ گرفته تا مسائل پیچیده تر. اینقدر علاقمند شده بودیم که صبح ساعت ۶ می رفتیم دانشگاه تا بتونیم اولین نفراتی باشیم که کارت های برنامه رو اماده می کنیم و می دیم به اپراتور سیستم. هنوز روشهایی که در آنالیز عددی تدریس کردن بعد از ۳۴ سال یادمه. خداوکیلی با اونهمه شیطنت که داشتیم تحملمون خیلی سخت بود. یادم نمی یاد یکبار در همین درس کلمه abs که مخفف absolute در زبان فرترن ۴ بود رو گفته باشن و ما تاچند دقیقه نخندیده باشیم و همیشه پاسخ شیطنت های ما فقط لبخند بود. روحشون شاد
خسرو دهقانی
خانواده محترم مرحوم دکتر حسینی آقای دکتر ماهانی عزیز همیشه ذکر خوبی وبزرگواری آقای دکتر حسینی را از شما شنیده بودم فقط سعادت چند مرتبه صحبت تلفنی با ایشان را از اصفهان داشتم و آخرین صحبت تلفنی با ایشان سال گذشته بودم که به تهران رفتم ایشان را ببینم از بخت بدم ایشان شمال بودند و تلفنی صحبت کردیم و سعادت دیدار ایشان را نداشتم اما همین چند مرتبه تلفن بزرگواری و محبت ایشان مرا شیفته خود نمود لذا درگذشت ایشان را بشما وخانواده ارجمندش تسلیت عرض نموده شادی روحش از خداوند خواستارم وار زبان شما این بیت دکتر کیوانی را مینویسم
رفتی وهمچنان وبخیال من اندری. گویی که در برابر چشمم مصوری با دوست کنج فقر بهشت است و بوستان بی دوست خاک بر سرجاه و توانگری. تا دوست نباشد در کنار نباشد بکام من. از هیچ نعمتی نتوانی که بر خوری
برزو نادرلویی
دکتر حسین آقا حسینی بهترین خود در زندگی بود
دکتر حسین آقا حسینی در هر نقشی که در این کره خاکی ایفا میکرد، بهترین خود را اجرا میکرد، در نقش یک همسر، یک پدر، یک دوست، یک استاد، یک مدیر یا یک همکار. گویا دکتر حسین آقا حسینی یاد گرفته بود و ناگزیر بود و راضی نبود مگر اینکه بهترین خود باشد
آشنایی بنده با ایشان برمیگردد به 27 سال پیش، هنگامی که من دانشجوی کامپیوتر بودم و ایشان مدیر شرکت نرم افزاری رایورز. زمانی که شرکت ها به دانشجویان حتی اجازه ورود به شرکت را نمیدادند، حسین آقا حسینی، به من "برزو نادرلویی" و دوستم "فرشید امیرعبدالهیان" اعتماد کرد و با سعه صدر ما را در شرکت خود برای کارآموزی و همکاری پذیرفت
حسین آقا حسینی که همیشه ایشان را دکتر صدا میکردم، برای من همیشه یک حامی، یک ناجی و یک مشاور و استاد تمام عیار بود. یک الگو که باعث شد، مسیر زندگی من متحول شود و پس از 6 سال همکاری مداوم با ایشان، هنگامی که شرکت خودم را تاسیس کردم، همیشه از پیشرفت من و دیگر دوستان استقبال میکرد و در این زمینه از هیچ کمکی دریغ نداشت
من اهل شعار نیستم، ولی دکتر همیشه، بخشنده، کمک حال و دوست و یار و یاور برای من بود. میدانم و دیده بودم که این قضیه فقط مختص من نیست و همواره با همه اطرافیان چنین بود. من علی رغم کلیه خاطرات خوبی که طی این سالها از ایشان داشتم، همواره یک یابدبود در آلبوم خودم از ایشان باقی دارم که برمیگردد به 22 سال پیش که میخواستم ازدواج کنم و دکتر که اتومبیل پراید خود را تازه خرید بود، به من داد تا تزئین و بعنوان ماشین عروس استفاده کنم
دکتر همیشه و همه جا با لبخند بود و گویا لبخند با چهره ایشان عجین بود. فقدان این مرد بزرگ، قطعا برای خانواده عزیزشان و همه دوستان و آشنایان، سخت و دردناک است. پرواز دکتر حسین آقا حسینی برای هیچکدام از ما باورپذیر نیست و من این ضایعه را به شکوه خانم عزیز و فرزندان عزیزشان تسلیت میگویم و از پروردگار متعال برای ایشان آرزوی صبر دارم. روح دکتر حسین آقا حسینی قطعا قرین رحمت حق تعالی است
جایش همیشه سبز و یادش گرامی
محمود ستارزاده
بگذار تا بگرییم چون ابر در بعاران
کاز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
ازشنیدن خبر در گذشت دوست گرامی جناب آقای دکتر آقا حسینی عمیقا متاثرم برای ایشان آرامش روان و برای باز ماند گان سلامتی و شکیبایی برای تحمل این غم سنگین راآرزو دارم
کیکاووس امینی
دکتر حسین آقا حسینی نائینی ,استاد دانشگاه صنعتی امیرکبیر{ پلی تکنیک }، نه فقط برادرهمسر بلکه دوست ، رفیق و هم صحبت دانشمند و بسیار بزرگواری بودند . امروز ، ایشان تاب مبارزه با ویروس کرونا را نیاوردند و از بین ما رفتند . عزادار ، غمگین و دلشکسته ام
دکتر صوفی
زدم فرياد خدايا اين چه رسمی است
رفيقان را جدا كردن هنر نيست
من و حسين سی سال در دانشگاه در كنار هم بوديم. جز صداقت و مهربانی و اخلاق نيک از او نديدم. عشق و علاقه او به خانواده هميشه زبانزد من بود. جايش خالی است اما خاطره اش در ياد من و دوستانش هميشگی است

Share with us something about Hossein
If you have pictures of Hossein or a message you want to share, send me an email to get it published here.